باورها (طرحواره ها) نیروی برانگیزاننده ی افکار ما هستند. آنها مواد خامی هستند که افکار خاص ما از آنها ساخته می شوند.
تردید کردن و به مبارزه طلبیدن باورها سخت است، زیرا آنها عموماً با واقعیت ما پیوند خورده اند.
آنها جزئی از ما (جزئی از شخصیت ما) هستند، زیرا آنها عقاید زیر بنایی ما، عمیق ترین باورهای ما در مورد اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، و چه چیزی مطلوب است و چه چیزی نامطلوب، را در بر می گیرد.
باورها مفروضه های بنیادی در مورد جهان پیرامون و آینده هستند، و نمایانگر باید ها و نبایدها، و آنچه باید رفتار کرد، هستند.
بسیاری از این باورها مطلوبند و به ما کمک می کنند تا در این جهان، خوب عمل کنیم.
«تو باید از افرادی که آسیب رسانند اجتناب کنی»، «تو باید صادق باشی»، «تو نباید از دیگران سوء استفاده کنی» و باورهایی از این دست، نمونه هایی از باورهای سازگارانه و با ارزشی هستند.
در سویی دیگر، دیگر باورها غیر منطقی، ناسازگارانه، و ناکارامد هستند.
آنها ما را محدود می کنند، ما را باز می دارند، و ما را زندانی عقاید و قراردادهای خودمان می کنند.
بسیاری از باورهای غیر منطقی را باید با کمال گرایی انجام داد: «تو نباید اضطراب و ضعف خود را جلوی دیگران نشان دهی»، «زمانی که در حال انجام دادن عملی در موقعیت اجتماعی هستی نباید هیج گونه اشتباهی از تو سر بزند»، یا «تک تک مخاطبان باید از سخنرانی تو لذت ببرند».