ماهیت بنیادی کار در سطح فراشناختی آن است که باید بیمار را از سبک ها و فرایندهای تفکر ناسازگارانه آگاه ساخته و مدل ذهنی شناخت و شیوه های تجربه کردن افکار را تغییر دهد.
این فرایند چیزی فراتر از آزمودن محتوای افکار و باورها است و مستلزم کنار گذاشتن سبکهای (فرایندهای) تفکر ناسازگارانه و کار در سطح بالاتر، برای ارزیابی اعتبار باورها دربارہی تفکر است.
به عنوان نمونه اجازه دهید مورد مرد جوانی را که باور داشت «ادم معیوبی است»، بررسی کنیم.
او در گذشته مورد سوء استفاده قرار گرفته بود و همین را دلیلی برای معیوب یا «فاسد بودن» خود تلقی می کرد.
درمانگر شناختی احتمالاً در سطح شناختی کار می کند و از او میخواهد شواهد مخالف فکرش را مورد توجه قرار دهد، تحریف های شناختی باور خود را بررسی کند و نتیجه گیری های جانشین را مدنظر قرار دهد.
اگر درمانگر از این رویکرد استفاده کند، ممکن است مؤثر واقع شود، اما روش بدیلی برای برقراری ارتباط با باورهای منفی درباره خود و خاطرات گذشته ارائه نمی کند.
درمان شناختی - رفتاری میزان اعتقاد یا محتوای باور را تغییر می دهد، ولی به بیمار کمک نمی کند تا بفهمد که او چیزی فراتر و جدا از باورها و خاطراتش است.
فاصله گرفتن از باور و نگریستن به آن به مثابه رویدادی در ذهن، به جای در نظر گرفتن آن به عنوان جوهره اصلی خود، با استفاده از تکنیک هایی مانند ذهن آگاهی گسلیده که در درمان فراشناختی به کار میرود، میتواند سودمند باشد.