برخی بیماران به نظر میرسد به سختی در سطح عینی یا در «سبک» عینی تثبیت شدهاند. برای مثال، بیمار دچار ترس از آلودگی معمولاً براین باور است که مشکل او آلوده شدن توسط میکروبها است (سبک عینی) نه افکار مربوط به آلودگی (سبک فراشناختی). درمان فراشناختی به جای تأکید بر باورهای بیمار در مورد حیطه های خارجی، بر باورهای او درباره تجربهی درونی خود که عمدتاً شامل افکار و احساسات است، متمرکز می شود.
برای مثال، خانم ۴۱ ساله ای که دچار ترس های وسواسی دربارهی آلوده شدن توسط مدفوع انسان و حیوان بود، برای درمان مراجعه کرده بود. درمان به جای تمرکز بر چالش با باور فرد درباره امکان آلوده شدن، به چالش با افکار مربوط به وقوع فکر مربوط به مدفوع پرداخت. این مثال بیانگر تغییر از کار در سطح عینی به کار در سطح فراشناختی است. مثال های دیگر، تأکید درمان فراشناختی بر کار در سطح فراشناختی را نشان میدهند: مرد ۲۷ ساله ای، در مورد رفت و آمد روزانه به محل کارش اضطراب داشت. به محض رسیدن به محل کار یا خانه، او زمان زیادی را صرف شستن دستهایش می کرد، به طوری که دچار ورمهای پوستی شده بود. او در طول مسیر خود می بایست از کنار چند گاراژ قدیمی می گذشت که تصور می کرد ممکن است حاوی سم موش باشند. او نگران بود که ممکن است به سم موش آلوده شده باشد که برای او و دیگران آسیب زا خواهد بود. رویکرد شناختی - رفتاری سنتی، بر چالش با باورهای او در مورد آلوده شدن و احساس مسئولیت افراطی او متمرکز می شود. این رویکرد از رویارویی و جلوگیری از آیین مندیهای وسواسی برای تسهیل خوگیری و یا آزمودن باور او در مورد انتشار آلودگی استفاده می کند. بااینحال در درمان فراشناختی، بر تغییر رابطه بیمار با افکارش دربارهی آلوده شدن و به چالش کشیدن باور او درباره معنی فکر مزاحم و ناخواسته، تاکید میشود. تفاوت بین رویکردهای سطح عینی و سطح فراشناختی، در انواع سؤال هایی که درمانگر در جریان گفتوگوی سقراطی میپرسد، آشکار است. در شناخت درمانی، درمانگر این قبیل سؤال ها را میپرسد: «چه شواهدی دارید که گاراژ سیم موش دارد؟» و «چه شواهدی دارید که افراد را آلوده به سم خواهید کرد؟».
در مقابل، در درمان فراشناختی، درمانگر ممکن است بپرسد «آیا مشکل وجود سم موش در گاراژ است یا این که مشکل، تفکر شما درباره این موضوع است؟» سؤال اصلی که به دنبال آن سؤال های دیگری مطرح می شود، اهمیت فکر را به چالش میکشد: «اگر فکر می کنید که آنجا آلوده است، آیا این بدان معنا است که شما هم باید آلوده شده باشید؟». درمان فراشناختی بر نحوهی برخورد و پاسخ فرد به این فکر، متمرکز می شود. علاوه بر این، فرد دارای برخی باورهای فراشناختی ضمنی است: «افکار با واقعیتها برابرند، بنابراین اگر من فکر می کنم که چیزی آلوده است، پس باید آلوده باشد» و «نگران بودن درباره سم موش، بهتر از خطر کردن است». درمان بر روی این نوع باورهای فراشناختی مربوط به اهمیت افکار، متمرکز می شود. خانم ۳۶ ساله ای به خاطر داشتن افکار جنسی درباره حیوانات، به شدت ناراحت و پریشان بود. در این مورد نقش باورها درباره افکار، از همان ابتدا آشکار بود. او می کوشید با فکر کردن به افکار عاشقانه در مورد دوست پسرش، افکار جنسی را سرکوب یا از آن ها اجتناب کند، ولی گاهی هم با فکر کردن عمدی به افکار جنسی دربارهی حیوانات، این فرض را که آیا ممکن است «خوی حیوانی» داشته باشد، امتحان می کرد.
در جریان درمان فراشناختی، درمانگر به منظور تعیین باورهای او درباره افکار از او پرسید: «داشتن این افکار چه معنایی برای شما دارد؟» او بر این باور بود که داشتن این گونه افکار، بدان معنا است که او «یک منحرف بوده» یا در نتیجه این نوع تفکر «منحرف خواهد شد». بنابراین، درمانگر فراشناختی، لازم است نحوهی برخورد بیمار با این افکار را تغییر دهد و باورهای او درباره آنها را به چالش بکشد (یعنی نشان دهد که داشتن چنین افکاری به معنای آن نیست که او منحرف بوده است و این که افکار نمی توانند باعث منحرف شدن یک فرد شوند. مرد ۴۴ ساله ای مشکل خویش را وارسی مکرر اعمال خود توصیف می نمود. او بارها کارهای خود را وارسی می کرد تا مطمئن شود که مرتکب اشتباهی نشده که می تواند به اعتبار شرکت لطمه وارد کند. علاوه بر این، هنگام رانندگی با ماشینش، بارها وارسی می کرد تا مطمئن شود که با عابر پیادهای تصادف نکرده و کسی را نکشته است. درمانگر برای دستیابی به سطح فراشناختی از او پرسید: «در تمام مدتی که اعمال خود را وارسی می کردید، چند بار دریافتید که اشتباهی را مرتکب شده اید؟». بیمار پاسخ داد که این حالت به ندرت پیش آمده است.
موضوع پیشنهادی تحقیق روانشناسی :
بررسی اثربخشی درمان فراشناختی بر نشانه های اختلال وسواس فکری-عملی