آیا شادی قابل اندازه گیری است؟
با ظهور انفجاری تحقیقات تجربی در مورد شادی، یک سوال اصلی این است که چقدر و چگونه می توان شادی را اندازه گیری کرد.
به نظر می رسد هیچ مانعی اصولی برای این ایده وجود ندارد که حداقل به طور تقریبی میزان شادی افراد را اندازه گیری کنیم. محققین ممکن است هرگز از دقت “هدونیمتر” که زمانی توسط Edgeworth برای نشان دادن میزان خوشحالی یک فرد در نظر گرفته شده بود لذت نبرند (Edgeworth 1881). در واقع، چنین ابزاری ممکن است حتی در اصل غیرممکن باشد، زیرا شادی ممکن است شامل ابعاد متعددی باشد که نمیتوان آنها را دقیقاً کمیت کرد یا با هم جمع کرد. اگر چنین است، هنوز هم میتوان معیارهای تقریبی شادی یا حداقل ابعاد مختلف آن را ایجاد کرد. به طور مشابه، افسردگی ممکن است کمیت دقیق را در یک عدد قبول نکند، اما اگر معیارهای نادقیق افسردگی وجود داشته باشد، بسیار مفید است. در مورد شادی، قابل قبول است که حتی اقدامات فعلی اطلاعاتی در مورد میزان اضطراب، شادی، رضایت و غیره افراد ارائه می دهد. و بنابراین چیزی در مورد شادی آنها به ما بگویید. حتی سادهترین معیارهای خود-گزارشی که در ادبیات استفاده میشود، با بسیاری از متغیرهای مرتبط شهودی، مانند گزارشهای دوستان، لبخند زدن، معیارهای فیزیولوژیکی، سلامتی، طول عمر و غیره همبستگی خوبی دارد (پاوت 2008).
مهمتر از همه، بیشتر تحقیقات علمی فقط به تشخیص الگوها در تعداد زیادی از افراد نیاز دارند - برای اینکه یک مورد ساده را در نظر بگیرند، تعیین کنند که آیا زنان بیوه نسبت به تازه ازدواج کرده اند یا خیر - و این با عدم اطمینان قابل توجهی در ارزیابی شادی فردی سازگار است. به طور مشابه، یک دماسنج نادرست ممکن است راهنمای ضعیفی برای دما باشد، اما خوانشهای بسیاری از دماسنجها میتواند به خوبی با دمای واقعی همبستگی داشته باشد – برای مثال به ما میگوید که مینهسوتا سردتر از فلوریدا است.
این نکته یک هشدار مهم را نشان میدهد: معیارهای شادی میتواند به خوبی با میزان شاد بودن افراد مرتبط باشد، بنابراین به ما میگوید کدام گروه از مردم تمایل دارند شادتر باشند، در حالی که در مورد سطوح مطلق شادی کاملاً اشتباه میکنند . به عنوان مثال، گزارش های خود از شادی ممکن است به درستی نشان دهد که افراد بیکار به طور قابل توجهی کمتر از افراد دارای شغل خوشحال هستند. اما هر یک از آن گزارشها میتواند اشتباه باشد، مثلاً اگر همه ناراضی هستند و در عین حال ادعا میکنند خوشحال هستند، یا برعکس، تا زمانی که بیکارها شادی کمتری نسبت به شاغل گزارش کنند. به طور مشابه، دماسنجهای بد ممکن است نشان دهند که مینهسوتا سردتر از فلوریدا است بدون اینکه دمای مناسبی را ارائه کنند.
از این تأملات دو اخلاق پدید می آید. اولاً، معیارهای خودگزارشی شادکامی میتواند راهنمای قابل اعتمادی برای شادی نسبی باشد، اگرچه به ما اطلاعات کمی در مورد میزان شادکامی افراد به صورت مطلق میدهد. ما ممکن است بدانیم چه کسی شادتر است، اما نه اینکه آیا مردم در واقع خوشحال هستند یا خیر. ثانیاً، حتی مقایسه شادی نسبی نیز در صورتی که گروه ها به طور سیستماتیک مقایسه شوند، نادرست خواهد بودگزارش های خود را به روش های مختلف سوگیری می کنند. این نگرانی به ویژه برای مقایسه های بین فرهنگی شادی حاد است، جایی که هنجارهای متفاوت در مورد شادی ممکن است قابلیت مقایسه خودگزارش ها را تضعیف کند. برای مثال، فرانسویها ممکن است شادی کمتری نسبت به آمریکاییها گزارش کنند، نه به این دلیل که زندگیشان رضایتبخشتر یا خوشایندتر است، بلکه به این دلیل که تمایل کمتری به چرخش مثبت روی چیزها دارند. به همین دلیل ممکن است استفاده از ابزارهایی، از جمله سوالات محدودتر یا معیارهای فیزیولوژیکی که کمتر مستعد سوگیری فرهنگی هستند، مفید باشد.
بحث تا اینجای کار فرض بر این بود که مردم ممکن است در مورد میزان خوشحالی خود اشتباه کنند. آیا این قابل قبول است؟ برخی استدلال کرده اند که شادی (صادقانه) خود گزارش شده، حتی در اصل، نمی تواند اشتباه باشد. اگر فکر می کنید که خوشحال هستید، با یک احساس رایج پیش می رود، پس شما خوشحال هستید . این ادعا بر اساس دیدگاه لذتگرایانه یا حالت عاطفی از شادی قابل قبول نیست، زیرا این نظریهها قضاوتهای شادی را نه تنها دربرگیرنده احساس فرد در آن لحظه، بلکه حالات گذشته نیز میدانند، و خاطرات آنها به وضوح میتواند جعلی باشد. بعلاوه، استدلال شده است که حتی قضاوت در مورد اینکه چه احساسی در لحظه کنونی دارد، ممکن است اغلب اشتباه باشد، به ویژه در مورد خلق و خوهایی مانند اضطراب.]
به نظر میرسد این ایده که خودگزارشهای صمیمانه شادی اصلاحناپذیر هستند، تنها با توجه به مفهوم کاملاً مشخصی از شادی میتواند درست باشد - نوعی نظریه رضایت از زندگی درباره شادکامی که افراد تا زمانی که از زندگی خود راضی هستند، از زندگی خود رضایت دارند. به صراحت قضاوت کنند که در کل از زندگی خود راضی هستند. همچنین در اینجا فرض میشود که گزارشهای خود درباره شادی در واقع کاملاً مبتنی بر قضاوتهای رضایت از زندگی مانند این است - یعنی افراد سؤالات مربوط به “شادی” را به عنوان سؤالاتی در مورد رضایت از زندگی میپندارند. با توجه به این مفروضات، به طور قابل قبولی می توانیم نتیجه بگیریم که گزارش های خود درباره شادی اصلاح ناپذیر هستند. یک سوال این است که آیا شادکامی، که به این ترتیب تصور می شود، بسیار مهم است؟ همچنین، بعید است که پاسخ دهندگان همواره سؤالات شادی را به عنوان رضایت از زندگی تفسیر کنند. به هر حال، حتی نظریهپردازان رضایت از زندگی نیز ممکن است از این نوع تفسیر خودداری کنند، زیرا گاهی اوقات رضایت از زندگی شامل قضاوتهای صریح جهانی در مورد رضایت از زندگی نمیشود، بلکه پاسخهای ما به چیزها یا حوزههای خاصی را نیز در بر میگیرد. برخی از افراد راضی به حساب میآورند که از بسیاری از چیزهای مهم زندگی خود متنفرند، هر چند که ادعا میکنند از زندگی خود راضی هستند.
به همین ترتیب، از رویه رایج سنجش شادی صرفاً با درخواست از مردم برای گزارش صریح در مورد میزان «شاد» بودنشان، گاهی اوقات به این دلیل دفاع میشود که به مردم اجازه میدهد خودشان تصمیم بگیرند که شادی چیست. به نظر میرسد که استدلال مجدداً بهطور بحثانگیز پیشفرض میگیرد که گزارشهای خود درباره شادی از دیدگاه رضایت از زندگی درباره شادی استفاده میکند، این ایده این است که راضی بودن (“شاد”) بستگی به چیزی دارد که به آن اهمیت میدهید. متناوبا، ممکن است به معنای واقعی کلمه این باشد که تصمیم گیری “شاد” به معنای حالت لذت جویانه، حالت عاطفی، رضایت از زندگی یا چیز دیگری به عهده پاسخ دهنده باشد. بنابراین “من خوشحالم” یک پاسخ دهنده ممکن است به معنای “تجربه من به طور کلی خوشایند است” باشد، در حالی که پاسخ دیگری ممکن است به معنای “من از زندگی خود در کل راضی هستم.” با این حال مشخص نیست
بنابراین، برای اندازهگیری شادی از طریق گزارشهای شخصی، ممکن است عاقلانهتر باشد که از اصطلاحاتی غیر از «شادکامی» و همزادهای آن استفاده کنیم - اصطلاحاتی که معنای نسبتاً مشخص و ثابتی دارند. به عبارت دیگر، محققان باید از قبل تصمیم بگیرند که چه چیزی را میخواهند اندازهگیری کنند - رضایت از زندگی، حالت لذتطلبی، حالت عاطفی یا چیز دیگری - و سپس سؤالاتی بپرسند که به طور واضح به آن حالتها اشاره دارد. [ 14 ] این مکر ممکن است در کارهای بینفرهنگی بسیار ضروری باشد، جایی که یافتن ترجمههای مناسب از «شاد» میتواند دلهرهآور باشد – بهویژه زمانی که معنای انگلیسی این اصطلاح همچنان محل بحث باشد (Wierzbicka 2004).
این مدخل بر مطالعات ذهنی بهزیستی متمرکز است، زیرا آن کار به طور استاندارد تحقیق “شادی” تلقی می شود. اما تحقیقات روانشناختی در مورد بهزیستی میتواند اشکال دیگری نیز داشته باشد، بهویژه در ادبیات «Eudaimonic» - که معمولاً با «لذتجویی» مخالف است - که طیف وسیعتری از شاخصهای گرفته شده برای نشان دادن نیازهای عینی انسان، مانند معنا، رشد شخصی، ارتباط را ارزیابی میکند. ، خودمختاری، شایستگی و غیره [ 15 ] (تلفیق رفاه ذهنی به قلمرو “لذت طلبی” ممکن است گمراه کننده باشد، زیرا به نظر می رسد رضایت از زندگی اساساً یک غیر است.-ارزش لذتبخش، همانطور که قبلاً ذکر شد.) سایر ابزارهای رفاه ممکن است به وضوح تحت عنوان “شادکامی” یا eudaimonic قرار نگیرند، به عنوان مثال با اضافه کردن سؤالاتی در مورد میزان معنادار بودن فعالیت ها یا بسط معیارهای رفاه ذهنی. ارزشمند است (White and Dolan 2009). یک سوال مهم در آینده این است که تحقیقات رفاه تا چه حد نیاز دارد تا شاخص هایی را فراتر از بهزیستی ذهنی ترکیب کند.
یافته های تجربی: بررسی اجمالی
ادبیات علمی در مورد شادی به اندازهای بزرگ شده است که این مقاله نمیتواند بیش از اشاره مختصری به چند نکته برجسته انجام دهد. در اینجا نمونه ای از ادعاهای مکرر استناد شده است:
اکثر مردم خوشحال هستند
افراد با اکثر تغییرات سازگار می شوند و به مرور زمان به “نقطه تعیین شده” شادی خود باز می گردند.
افراد در ارزیابی و پیگیری شادی مستعد اشتباهات جدی هستند
رفاه مادی تأثیر شگفتانگیزی بر شادی دارد
ادعای اول، که اکثر مردم خوشحال هستند، به نظر میرسد که در میان محققین بهزیستی ذهنی یک موضع توافقی باشد (برای یک بحث اساسی، دینر و داینر 1996 را ببینید). این مشاجره سه خط شواهد را منعکس می کند: اکثر مردم، در بیشتر مکان ها، خوشحال بودن را گزارش می دهند. اکثر مردم گزارش می دهند که از زندگی خود راضی هستند. و اکثر مردم بیشتر از تاثیرات منفی عاطفه مثبت را تجربه می کنند. بنابراین، در مورد هر یک از تئوریهای اصلی شادی، شواهد نشان میدهند که بیشتر مردم واقعاً شاد هستند. با این حال، ممکن است به چند دلیل در برابر این نتیجه گیری مقاومت شود. اول، نظریه پردازان رضایت از زندگی ممکن است این سوال را مطرح کنند که آیا گزارش های خود از رضایت از زندگی برای اثبات اینکه مردم در واقع از زندگی خود راضی هستند کافی است یا خیر. شاید گزارش های خود اشتباه باشد، اگر فرد خود را راضی میداند، اما در رفتار خود نشانههای زیادی از نارضایتی را نشان میدهد، برای مثال شکایت یا تلاش برای تغییر چیزهای مهم در زندگیاش. دوم، مدافعان نظریههای مبتنی بر عاطفه - دیدگاههای لذتگرا و حالت عاطفی - ممکن است این تصور را که اکثریت خالص عاطفه مثبت برای شادی کافی است رد کنند. در حالی که دیدگاه سنتی در میان لذتگرایان واقعاً این بوده است که شادی به بیش از نسبت 1:1 از عاطفه مثبت به منفی نیاز ندارد، این استدلال دفاع کمی دریافت کرده است و در ادبیات اخیر مورد مناقشه قرار گرفته است. برخی از محققین ادعا کرده اند که “شکوفایی” به نسبت عاطفه مثبت به منفی بیش از 3:1 نیاز دارد، زیرا این نسبت ممکن است آستانه ای برای عملکرد روانشناختی مطلوب باشد (به عنوان مثال، لارسن و پریزمیک 2008). در حالی که شواهد مربوط به هر نسبت خاص بسیار بحث برانگیز است، اگر چیزی شبیه به این نسبت به عنوان آستانه شادی، بر اساس یک نظریه لذتگرایانه یا حالت عاطفی در نظر گرفته شود، برخی از شواهدی که برای نشان دادن شاد بودن افراد به دست میآیند در واقع میتوانند عکس این موضوع را نشان دهند. . در هر صورت، ادعای تجربی به شدت بر دیدگاههای فلسفی بیاهمیت در مورد ماهیت شادی تکیه دارد، و یکی از راههایی را نشان میدهد که در آن کار فلسفی درباره شادی میتواند به تحقیقات علمی کمک کند.
ادعای دوم، در مورد انطباق و نقاط تعیین شده، یافته های شناخته شده ای را منعکس می کند که بسیاری از رویدادهای مهم زندگی، مانند ناتوانی در تصادف یا برنده شدن در قرعه کشی، به نظر می رسد که به شدت شادی را تنها برای یک دوره نسبتاً کوتاه تحت تاثیر قرار می دهد، پس از آن افراد ممکن است به زندگی خود بازگردند. سطحی از شادی که خیلی متفاوت از قبل نیست. [ 17 ] همچنین، مطالعات دوقلو نشان دادهاند که بهزیستی ذهنی به طور قابلتوجهی قابل ارثی است و 0.50 یک رقم رایج پذیرفته شده است. در نتیجه بسیاری از محققین اظهار کرده اند که هر فردی دارای یک سطح مشخصی از شادی “نقطه تعیین شده” است که در طول زمان به سمت آن گرایش دارد. چنین ادعاهایی باعث ایجاد حیرت در مورد اینکه آیا تعقیب و ارتقای شادکامی تا حد زیادی شرکت های بیهوده هستند یا خیر (Lykken and Tellegen 1996; Millgram 2000). با این حال، اکنون به نظر میرسد که دیدگاه غالب این است که ادعاهای اولیه درباره سازگاری شدید و نقاط تعیینشده اغراقآمیز بودند: در حالی که سازگاری یک پدیده بسیار واقعی است، بسیاری از عوامل - از جمله ناتوانی - میتوانند تأثیرات اساسی و پایدار بر میزان شادی افراد داشته باشند. [ 18 ] این نکته قبلاً در ادبیات مربوط به همبستگی ها و علل شادی آشکار بود که در زیر مورد بحث قرار می گیرد: اگر چیزهایی مانند روابط و کار جذاب برای شادی مهم هستند، پس شادکامی احتمالاً صرفاً به شخصیت یا خلق و خوی مربوط نمی شود. همچنین، بعید است که تفاوتهای بزرگ بین ملیتی در شادکامی اندازهگیری شده، کاملاً مصنوع متغیرهای شخصیتی باشد. توجه داشته باشید که حتی صفات بسیار قابل وراثت نیز می توانند به شدت مستعد بهبود باشند. شرایط زندگی بهتر در 150 سال گذشته قد مردان در هلند را 8 اینچ افزایش داده است - از کوتاه (پنج فوت چهار) به قد (بیش از شش فوت) - در 150 سال گذشته (Fogel 2005). با این حال، قد بسیار بیشتر از شادی ارثی تلقی می شود، با تخمین های وراثت پذیری معمولی از 60/0 تا بیش از 90/0 (به عنوان مثال، سیلونتواینن، سامالیستو و همکاران. 2003).
منابع شادی
آخرین ادعا - که رفاه مادی تأثیرات نسبتاً کمی بر شادی دارد - اخیراً به موضوع بحث های داغ تبدیل شده است. برای مدتی دیدگاه استاندارد در میان محققین بهزیستی ذهنی این بود که، فراتر از یک آستانه پایین که در آن نیازهای اساسی برآورده می شود، دستاوردهای اقتصادی تنها تأثیر کمی بر سطوح شادی دارد. بر اساس پارادوکس معروف «ایسترلین»، برای مثال، افراد ثروتمندتر تمایل دارند در داخل کشورها شادتر باشند، اما کشورهای ثروتمندتر نسبت به همتایان کمتر مرفه کمی شادتر هستند، و – از همه جالبتر – رشد اقتصادی عملاً هیچ تأثیری ندارد (ایسترلین 1974). . به عنوان مثال، در ایالات متحده، علیرغم افزایش عظیم ثروت و درآمد، حداقل از سال 1947، میزان شادی سنجیده افزایش چشمگیری نداشته است. خلاصه، وقتی از فقر بیرون آمدی،
در مقابل این ادعاها، برخی از نویسندگان استدلال کرده اند که درآمد مطلق تأثیر زیادی بر شادی در سراسر طیف درآمد دارد (به عنوان مثال، استیونسون و ولفرز 2008). این سوال همچنان مورد بحث است، اما در سال 2010 یک جفت مطالعه در مقیاس بزرگ با استفاده از مجموعه داده های گالوپ، از جمله بهبود معیارهای رضایت از زندگی و عاطفه، نشان داد که هر دو طرف ممکن است تا حدی حق داشته باشند (Kahneman and Deaton 2010; Diener, Ng et. al. 2010). این مطالعات با بررسی تعداد زیادی از آمریکاییها در یک مورد، و آنچه که ادعا میشود اولین نمونه جهانی بشریت در مورد دیگر است، نشان داد که درآمد واقعاً به طور قابلتوجهی (44/0 در نمونه جهانی)، در همه سطوح، با زندگی مرتبط است. رضایت - به بیان دقیق، یک معیار “ارزیابی زندگی” است که از پاسخ دهندگان می خواهد به زندگی خود نمره دهند بدون اینکه بگویند آیا راضی هستند یا خیر. با این حال، همبستگی درآمد خانوار با معیارهای تأثیر بسیار ضعیف تر است: در سطح جهانی، 0.17 برای عاطفه مثبت، -.09 برای تأثیر منفی. و در ایالات متحده، اساساً صفر بالای 75000 دلار است (اگرچه در سطوح درآمد پایین بسیار قوی است). برای بحث های اخیر در مورد کار تجربی، به جب و همکاران مراجعه کنید. 2018 همراه با فصول مرتبط در Diener et al. 2018 و گزارش سالانه جهانی شادی از سال 2012 به بعد (هلیول و همکاران 2012). تحقیقات در مورد رابطه پیچیده پول-شادکامی در برابر توصیف ساده مقاومت می کند، اما یک خلاصه خام این است که این ارتباط مثبت و اساسی است، در سطوح درآمد پایین تر قوی است، در حالی که در درآمدهای بالاتر متوسط تا ضعیف یا حتی منفی است، و قوی تر و کمتر مستعد سیر شدن است. برای ارزیابی زندگی نسبت به معیارهای بهزیستی عاطفی. اما باز هم، اینها تعمیمات بسیار خشنی هستند که عوامل مهم مختلفی را پنهان می کنند و استثناهای بسیاری را هم در افراد و هم در جوامع می پذیرند. و قوی تر و کمتر مستعد سیر شدن برای ارزیابی زندگی نسبت به معیارهای بهزیستی عاطفی است. اما باز هم، اینها تعمیمات بسیار خشنی هستند که عوامل مهم مختلفی را پنهان می کنند و استثناهای بسیاری را هم در افراد و هم در جوامع می پذیرند. و قوی تر و کمتر مستعد سیر شدن برای ارزیابی زندگی نسبت به معیارهای بهزیستی عاطفی است. اما باز هم، اینها تعمیمات بسیار خشنی هستند که عوامل مهم مختلفی را پنهان می کنند و استثناهای بسیاری را هم در افراد و هم در جوامع می پذیرند.
به طور خلاصه، رابطه بین پول و شادی ممکن است بستگی به این دارد که کدام نظریه شادی را قبول کنیم: از دیدگاه رضایت از زندگی، این رابطه ممکن است قوی باشد. در حالی که نماهای مبتنی بر عاطفه ممکن است ارتباط بسیار ضعیف تری داشته باشند، دوباره بالاتر از یک آستانه متوسط. در اینجا، دوباره، دیدگاه های فلسفی در مورد ماهیت و اهمیت شادی ممکن است نقش مهمی در درک نتایج تجربی و نتیجه عملی آنها داشته باشد. به عنوان مثال، رشد اقتصادی برای مدت طولانی اولویت اصلی دولت ها بوده است و یافته های مربوط به تأثیر آن بر رفاه انسان ممکن است پیامدهای مهمی برای سیاست ها داشته باشد.
توجه به این نکته مهم است که مطالعات با این ماهیت بر روندهای عمومی تمرکز می کنند، نه موارد خاص، و هیچ مناقشه ای وجود ندارد که استثناهای قابل توجهی وجود دارد - به ویژه، جمعیت هایی که از سطوح بالایی از شادی در میان سطوح پایین رفاه مادی برخوردار هستند. از جمله، تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین، گلهداران ماسایی، شکارچیان-جمعآوران اینغوئیت و جوامع آمیش نتایج بسیار مثبتی را در مطالعات رفاه ذهنی به ثبت رساندهاند که گاهی اوقات بالاتر از نتایج بسیاری از کشورهای مرفه است، و حسابهای غیررسمی متعددی با دادهها مطابقت دارد. . [ 20 ] چنین «نقاط پرت مثبت» نشان می دهد که برخی از جوامع می توانند سطوح بالایی از شادی را با دارایی های مادی بسیار متوسط حمایت کنند. اهمیت پول برای شادکامی ممکن است به شدت به جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند بستگی دارد. یک سوال جالب، بهویژه در پرتو نگرانیهای رایج محیطی، این است که درسهای چنین جوامعی تا چه اندازه میتوانند یا باید به سایر اشکال اجتماعی منتقل شوند، جایی که دستیابی به مادی و شادکامی در حال حاضر با هم پیوند محکمتری دارند. شاید درجاتی از جداسازی شادی و پول مطلوب باشد.
بنابراین نقش پول در شادکامی، در این مقطع، بسته به نوع تصور ما از شادکامی و طیف وسیعی از جوامع که در نظر داریم، به نظر می رسد یک کیسه مختلط است. پس چه چیزی (دیگر) برای شادکامی بیشتر اهمیت دارد؟ فهرست قطعی از منابع اصلی شادی در ادبیات وجود ندارد، تا حدی به این دلیل که مشخص نیست چگونه آنها را تقسیم کنیم. اما به نظر می رسد موارد زیر به طور کلی به عنوان همبستگی های اصلی شادی پذیرفته شوند: روابط حمایتی، درگیر شدن در فعالیت های جالب و چالش برانگیز، امنیت مادی و فیزیکی، احساس معنا یا هدف، دیدگاه مثبت، و خودمختاری یا کنترل. [ 21 ] همبستگیهای مهم ممکن است شامل دین، حکمرانی خوب، اعتماد، کمک به دیگران، ارزشها (مثلاً داشتن ارزشهای غیر مادی)، دستیابی به اهداف، بیکار نبودن، و ارتباط با محیط طبیعی باشد.
مشخصات این پایان نامه:
عنوان پایان نامه: رابطه بین هوش معنوی و شادکامی با رفتار شهروندی سازمانی
موارد قابل استفاده از این پایان نامه: آموزش پروپوزال و پایان نامه نویسی – برای درس روش تحقیق و سمینار و کلیه امور پژوهشی مرتبط
شامل همه قسمت های یک پایان نامه استاندارد: فصل اول: طرح و کلیات پژوهش. / فصل دوم: مبانی نظری پژوهش و مروری بر پژوهشهای پیشین. / فصل سوم: روش اجرای پژوهش. / فصل چهارم: تجزیه و تحلیل آماری داده های پژوهش. / فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهاد.
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
نوع فایل: Word و قابل ویرایش
تعداد صفحه: 106 صفحه
کد فایل : 57