گاهی اوقات، این اقدامات می تواند اثر معکوس داشته باشد، یا می تواند ما را در کوتاه مدت خوشحال و در دراز مدت ناراضی کند. به همین دلیل است که تعاریف زیادی از شادی وجود دارد و این مفهوم در طول قرن ها بسیار تغییر کرده است.
خوشبختی را می توان به عنوان چیزهای بسیار متفاوت توصیف کرد:
کوتاه مدت: احساسات و عواطف فعلی شما، مانند لذت، شادی یا غم. این چیزی است که شما اینجا و اکنون تجربه می کنید.
میان مدت: رضایت ذهنی شما از زندگی. در مطالعه ای در مورد اینکه چگونه شادی در فرهنگ ها متفاوت است، توسط Ruut Veenhoven به عنوان "قدردانی کلی از زندگی خود به عنوان یک کل" توصیف شد.
بلند مدت: رویکرد آگاهانه شما به شکوفایی به عنوان یک انسان. ارسطو آن را زندگی «فعالیت با فضیلت مطابق با عقل» نامید.
دو مورد اول احتمالاً برای شما بسیار آشنا هستند، بنابراین این دیدگاه سوم خوشبختی است - دیدگاه بلندمدت - که من بیشتر به آن علاقه دارم. ارسطو آن را eudaimonia در یونانی ابداع کرد ، که گاهی اوقات به عنوان "شکوفایی انسان" ترجمه می شود.
فلسفه ارسطو این بود که چون عقل ( لوگوس در یونانی) منحصر به انسان است، هدف ایده آل زندگی انسان، اجرای کامل عقل است. به گفته ارسطو، برای داشتن یک زندگی خوب، مهارت یا استعداد کافی نیست. برای رسیدن به شادی، باید درگیر فعالیت هایی باشیم که از نظر فکری محرک هستند و ما را به سوی تعالی سوق می دهند.
اما ارسطو دیگر ابعاد مهم زندگی مانند دوستان، ثروت و قدرت را نادیده نگرفت. در واقع، او تردید داشت که اگر یکی از این جنبههای حیاتی را کاملاً از دست میدادیم، میتوانستیم به eudaimonia برسیم. به عنوان مثال، تصور یک زندگی شاد برای او سخت بود، اگر «تولد خوب، فرزندان خوب و زیبایی» را از دست بدهید.
به عبارت امروزیتر، تصور اینکه خوشحال باشید، در صورتی که شکست خورده باشید و هیچ دوستی نداشته باشید، دشوار است. و این دقیقاً یکی از شناختهشدهترین تئوریهای شادی در روانشناسی است، یعنی هرم مزلو.
روانشناسی شادی: سلسله مراتب نیازهای مزلو
اما این نظریه حداقل برای من ساده به نظر می رسد. برخی از رایج ترین نظریه های شادی چیست؟
نظریه های شادکامی در روانشناسی
اندازه گیری شادی سخت است. اول اینکه شادی عینی است یا ذهنی؟ آیا در مورد احساس شما در حال حاضر است یا به طور کلی؟ عقلانی است یا احساسی؟
روانشناسان هنوز در مورد این سؤالات بحث می کنند . برای برجسته کردن اهمیت این زمینه تحقیقاتی، حتی یک مجله اختصاصی مطالعات شادی وجود دارد .
اما سه نظریه اصلی وجود دارد که بسیاری از محققان به سمت آنها گرایش دارند:
نظریه آزادی انتخاب: بر اساس تحقیقات رونالد اینگلهارت، استاد و دانشمند، میزانی که جامعه اجازه انتخاب آزاد را می دهد، تأثیر عمده ای بر شادی افراد دارد. هنگامی که نیازهای اولیه آنها برآورده می شود، میزان شادی آنها به میزان انتخاب آزاد افراد در نحوه زندگی خود بستگی دارد.
نظریه خود تعیینی: علم دریافته است که توانایی انتخاب بدون تأثیر و دخالت خارجی نیز عامل مهمی برای داشتن زندگی شاد است. انگیزه درونی و تمایل به رشد - اساساً خودانگیزه بودن - می تواند تعیین کند که چقدر خوشحال هستید.
نظریه روانشناسی مثبت: در نهایت، و این نظریه مورد علاقه من است، روانشناسی مثبت فکر می کند که به جای تلاش برای اصلاح چیزها در صورت شکسته شدن، باید زمان بیشتری را صرف بهبود سلامت روانی خود به روشی مثبت و پیشگیرانه کنیم. این نظریه توسط تحقیقات محکمی پشتیبانی می شود که تأثیر مفید مداخلات خودیاری را نشان می دهد. در ادامه این مقاله کمی بیشتر در مورد آن صحبت خواهم کرد.
در حالی که ارتباط با این نظریه ها را آسان می دانم، شایان ذکر است که جستجوی خوشبختی به هر قیمتی نیز می تواند اثرات نامطلوبی داشته باشد. به عنوان مثال، دانشمندان دریافتند که عدم برآورده کردن انتظارات بیش از حد بالا می تواند شما را افسرده کند. و تحقیقات نشان می دهد که شادی در فرهنگ های شرقی بسیار کمتر از فرهنگ های غربی ارزش دارد. برای مثال، هماهنگی در بسیاری از فرهنگهای غیرغربی در مورد مهمترین اهداف زندگی در رتبه بالاتری قرار دارد.
ارزش این را دارد که از خود بپرسیم: آیا نباید همه طیف احساسات خود را، چه مثبت و چه منفی، بپذیریم و به طور کامل تجربه کنیم؟ آیا این ما را انسان تر نمی کند؟ آیا میتوانیم شادی را به روشی متعادلتر جستجو کنیم؟
رویکرد متعادل به شادی
گاهی اوقات زندگی بد است. و گاهی اوقات، همه چیز خوب است، اما به دلایلی هنوز احساس خوشبختی نمی کنیم. به همین دلیل است که شادی بیش از راحتی است. و مدیریت سطوح شادی ما به خودی خود یک هنر است. من می گویم "هنر" و نه "علم"، زیرا علوم اعصاب تا کنون پیشرفت زیادی در درک زیست شناسی شادی نداشته است.
این مقاله عالی چند سال پیش منتشر شد و یک نمای کلی از وضعیت فعلی امور در مورد عصب شناسی شادی ارائه می دهد. به طور خلاصه، ما اکتشافات زیادی در مورد جنبههای لذتگرایانه شادی انجام دادهایم - چیزی که ما را لذت میبرد. ما می دانیم که وقتی احساس لذت می کنیم چه بخش هایی از مغز فعال می شوند، اما تحقیقاتی که در تلاش برای درک آنچه در مغز ما هنگام خوشحالی اتفاق می افتد و چرایی آن هنوز به شدت حدس و گمان است.
بنابراین، در حال حاضر، این روانشناسان هستند که رقص را رهبری می کنند. دکتر کارول دایان ریف، آکادمیک و روانشناس آمریکایی، چندین دهه است که به مطالعه بهزیستی روانشناختی و تاب آوری روانی می پردازد. بر اساس تحقیقات خود ، او مدل شش عاملی بهزیستی روانشناختی را ایجاد کرد، نظریه ای که عوامل کلیدی شادی ما را مشخص می کند.
روانشناسی شادی: 6 عامل بهزیستی روانشناختی ریف
خودپذیری: این در مورد تصدیق و پذیرش تمام جنبه های خود، خوب و بد است. این است که از نقاط قوت و ضعف خود آگاه باشید و سعی کنید در ارزیابی مهارت ها و استعدادهای خود واقع بین باشید. این کار روزانه دوست داشتن خود با وجود اشتباهات و نقصهایتان است.
خودمختاری: مستقل بودن در طرز فکر و اعتماد به نظرات خود با وجود فشارهای اجتماعی. این نشان می دهد که شما قادر به انتخاب خود هستید.
تسلط بر محیط: این بدان معناست که شما احساس مسئولیت می کنید. شما می توانید از فرصت ها برای رفع نیازهای شخصی خود استفاده کنید. شما می توانید عوامل و فعالیت های بیرونی را در زندگی روزمره خود مدیریت کنید. این با احساس کنترل موقعیتی که در آن زندگی می کنید همراه است.
رشد شخصی: همه ارکان در این مدل از خوشبختی برابر هستند، اما رشد شخصی بیشتر از همه به آن اهمیت میدهم (حتی چارچوب رشد شخصی خودم را توسعه دادم ). رشد شخصی تلاش آگاهانه برای ادامه بهبود خود از طریق تجربیات جدید و تلاش مداوم برای تبدیل شدن به نسخه بهتری از خود است.
روابط مثبت با دیگران: دوستان، خانواده، همکاران - برای شاد بودن، داشتن روابط معنادار با دیگران که شامل همدلی متقابل، محبت و سطوح مختلف صمیمیت باشد، مهم است.
هدف در زندگی: در نهایت، و این یک عامل بزرگتر است، یافتن معنا در مورد پیگیری اهدافی است که عمیقاً به آنها اهمیت می دهید و ایجاد اهمیت و ارزش در زندگی شما. برای برخی از افراد، این از طریق دین به دست می آید، اما شما می توانید هدف خود را در زندگی از طریق کار معنادار، فلسفه یا حتی ارتباطات انسانی پیدا کنید.
یادداشت جانبی: حوزه جدیدی از تحقیقات بحث برانگیز به نام نوروتئولوژی یا علوم اعصاب معنوی وجود دارد که سعی دارد تجربیات مذهبی را با عبارات عصبشناسی توضیح دهد. این اصطلاح در ابتدا توسط آلدوس هاکسلی در رمان جزیره خود ابداع شد ، که نشان می دهد گاهی اوقات داستان به واقعیت تبدیل می شود!
این مدل به یک پرسشنامه بهزیستی روانشناختی تبدیل شد که برای اندازهگیری میزان خوشحالی افراد با درخواست از آنها برای رتبهبندی عبارات در مقیاس 1 تا 6 استفاده میشود. درباره خود و جهان» برای رشد شخصی، یا «من بیشتر جنبه های شخصیتم را دوست دارم» برای پذیرش خود. اگر می خواهید در آزمون شرکت کنید، من یک PDF از سوالات و دستورالعمل های نمره گذاری را در اینجا آپلود کرده ام .
اگر بخواهید شادی خود را بسنجید، همه اینها خوب و خوب است، اما در مورد بهبود آن - شادتر بودن چطور؟ میشه یاد گرفت؟
آموزش و یادگیری شادی
بیست سال پیش، دکتر مارتین سلیگمن، یکی از بنیانگذاران روانشناسی مثبت گرا، تصمیم گرفت به این سوال پاسخ دهد: آیا می توان شادی را آموزش داد؟ در مقالهای که خواندن آن را به شدت توصیه میکنم، توضیح میدهد که چگونه رشته روانشناسی بیشتر بر درمان بیماریهایی مانند افسردگی تمرکز میکند. چگونه می توان به مردم کمک کرد تا در عوض احساسات مثبت خود را پرورش دهند؟
او شروع به برگزاری سمیناری کرد که در آن تحقیقات علمی در روانشناسی مثبت گرا را مرور می کرد و همچنین کمی تکالیف به دانش آموزان می داد که کاملاً متفاوت از آنچه قبلاً به آن عادت داشتند، می داد.
وقتی کسی یک سمینار سنتی در مورد درماندگی یا افسردگی تدریس می کند، هیچ تکلیف تجربی برای تعیین تکلیف وجود ندارد. به خوبی نمی توان به دانش آموزان به مدت یک هفته گفت که افسرده یا الکلی هستند. اما در روانشناسی مثبت، میتوان به دانشآموزان وظیفه داد که یک ملاقات سپاسگزاری انجام دهند، یا با استفاده از قدرت امضا، یک کار خستهکننده را تغییر دهند، یا به کسی که از او مراقبت میکنند، زمان هدیه دهند.»
مارتین سلیگمن، روانشناس و نویسنده
نتیجه گیری او این بود که اگرچه خود شادی را نمی توان آموزش داد، اما می توانیم مهارت هایی را که ما را شادتر می کند تسلط دهیم.
او در سمینار خود مهارت بحث در مورد افکار فاجعهآمیز غیرواقعی، مهارت طعمدهی و گرفتن عکسهای ذهنی، مهارت تفکر، مهارت ورود به جریان ، یا مهارت کشف نقاط قوت کلیدی خود را آموزش میدهد. او میگوید: «قدردانی مهارتی است که خیلی کم تمرین میشود و رضایت از گذشته را تقویت میکند.
او تمرینهایی به دانشآموزان میدهد تا به آنها بیاموزد چگونه به چیزهایی بزرگتر از موفقیتها و شکستهای خودشان متصل شوند. دانش آموزان یاد می گیرند که دانش آموزان جوان تر را راهنمایی کنند. آنها جستجوی انسان برای معنا را خواندند .
او همچنین خاطرنشان می کند که برنامه های درسی مدارس در حال حاضر به گونه ای طراحی نشده است که به دانش آموزان بیاموزد چگونه زندگی شاد داشته باشند. در حالی که دانشگاهی که در آن میروید بر حقوق شما تأثیر میگذارد، اما تفاوتی در میزان شادی شما در آینده ندارد، زیرا با مواردی مانند رضایت کلی از زندگی، شادی زناشویی، سلامت جسمانی، افسرده نبودن یا نبودن فرد سنجیده میشود.
امیدواریم این امر در آینده تغییر کند، و تصور دنیایی که در آن به دانشآموزان آموزش داده میشود چگونه از سلامت روان خود مراقبت کنند، شگفتانگیز است.
در این میان، ما خوش شانس هستیم که این چیز بزرگ به نام اینترنت را داریم، جایی که می توانید اطلاعات زیادی برای آموزش خود و کسب مهارت های لازم برای داشتن یک زندگی شادتر پیدا کنید. من شخصاً هر هفته در مورد موضوع شادی در زندگی و محل کار می نویسم . شما همچنین می توانید کتابی را بخوانید که در آن دکتر مارتین سلیگمن تمام یافته های خود را جمع آوری کرده است.
پیشینه داخلی و خارجی جدید سال جاری:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
21 صفحه
کد فایل : 21115