نشخوار فکری به دنبال یافتن پاسخ به سؤالاتی است که اغلب پاسخ واحد یا مشخصی ندارند، مانند «چرا من؟» بنابراین نشخوار فکری به تداوم ابهام و ناهمخوانی بین آن چه فرد میداند و آن چه میخواهد بداند، منجر می شود.
به علاوه، نگرانی و نشخوار فکری موجب فعال سازی و تداوم احساس تهدید شده و به این ترتیب اضطراب و افسردگی را برای مدت طولانی تداوم می بخشند.
این فرایندها منابع توجهی با ارزش را مصرف کرده و تصمیم گیری و تفکر روشن و کنترل شده در موقعیتهای پرفشار را مختل می سازند.
درگیر شدن مکرر در فرایند نگرانی و نشخوار فکری، نیرومندی این قبیل پاسخهای عادتی را افزایش میدهد، در نتیجه، آگاهی فرد از این فعالیتها کاهش یافته و به آن ها اجازه می دهد تا بدون هرگونه ارزیابی ادامه یابند.
نیرومندی عادت و فقدان آگاهی به احساس از دست دادن کنترل بر این فرایندهای ذهنی منجر می شود.
همچنین نگرانی و نشخوار فکری می توانند در سایر فرایندهای خود تنظیمی شناختی نیز تداخل نمایند.
برای مثال، نگرانی بیشتر کلامی است، از این رو میتواند در پردازش تصاویر ذهنی که برای پردازش هیجانی رویداد آسیب زا ضروری است، تداخل نماید.
همینطور، نشخوار فکری درباره گذشته، مانند فکر کردن به شکستها و اشتباهات، دسترسی به این مطالب هنگام قضاوت درباره آینده را افزایش میدهد.