ما معمولاً افکار یا باورهای خود را به عنوان رخدادهای درونی نمی بینیم: ما آنها را با واقعیت در میآمیزیم. مثل این است که از طریق آنها جهان بیرونی و خودمان را می بینیم و در عین حال باورهای ما به عنوان فیلترهایی عمل می کنند که به مدل ذهنی ما از هر چیزی رنگ می بخشند.
ما از دیدن افکارمان به عنوان بازنمایی های درونیا یا سازههایی مستقل از جهان یا خود واقعی مان ناتوانیم.
من این نوع تجربه کردن را سبک عینی نامیده ام که در آن افکار یا باورها از تجربه های مستقیم خود یا جهان متمایز نیستند.
ما معمولاً نوعی هشیاری نامتمایزی را تجربه می کنیم که بین رویدادهای درونی و بیرونی و افکار و ادراک ها، تفاوت قائل نیست.
سبک عینی نقطه مقابل سبک فرانشناختی تجربه کردن است که در آن افکار می توانند به صورت هشیارانه به عنوان رویدادهایی مجزا از خویشتن و جهان مشاهده شوند.
در سبک فراشناختی تجربه کردن، رویدادهای ذهنی فقط نوعی بازنمایی هستند که از درجات مختلف درستی برخوردارند.