تفکر افسرده ساز فرد به باورهای منفی او درباره ی «ناتوانی» نسبت داده می شود.
یک فرض میکند که تفکر بیمار توسط عقاید اشتباه او درباره ی «ناتوانی» کنترل می شود.
با این حال، این استنباط که باور فرد مبنی بر این که شکست خورده است می تواند تفکر او را کنترل کند، همیشه درست نیست.
آیا تمام افرادی که چنین باوری دارند، افسرده می شوند؟
مطابق نظریه شناختی این گونه است، اما درست بودن آن بعید به نظر میرسد. درمان فراشناختی به این موقعیت به شیوه ی متفاوتی نگاه می کند.
این رویکرد فرض می کند که اکثر افراد افکار یا باورهایی درباره ی ناتوانی و شکست دارند، ولی با توجه به فراشناختهای ین دانش یا باورهای فراشناختی است که تفکر بعدی را کنترل می کند، نه شناختهای معمولی، اجازه دهید با جزییات بیشتری به این موضوع بپردازیم.
اکثر افراد در مواقعی به این باور میرسند که «آدم شکست خوردهای» هستند، ولی برخی از آنها دوباره برای خود، به شیوه ی متفاوتی به این افکار پاسخ میدهند؛ بنا کسب موفقیت تلاش می کنند، در حالی که افراد دیگر درگیر زنجیرهای از افکار منفی شامل نشخوار فکری مداوم در خصوصی ناتوانی ها و ضعف های شخصی شان می شوند.
برای تبیین این الگوهای پاسخ دهی هیجانی و شناختی متفاوت، سازوکاری لازم است.
من بر این باورم که این سازوکار فراشناخت است، یعنی جنبهای از شناخت که شیوه ی تفکر و رفتار فرد را در واکنش به یک فکر، باور یا احساس کنترل می کند.