موضوع تحقیق روانشناسی درباره گشتالت و گشتالت درمانی

نظریه گشتالت ترکیب یا آمیزهای از چندین چشم انداز نظری متفاوت است. بنیادی حاصل از ترکیب روان تحلیلگری با روانشناسی گشتالت، نظریه میدانی، وجود نگری، پدیدارشناسی، کلی نگری و شخصیتهای فریتز و لورا پرلز است و درمانگری گشتالت، به مثابه یک درمان وجودی، متمرکز بر ایجاد محیطی درمانی است که آن درمان جو با موضوعات «ناتمام مانده»، توسط «کنونی کردن »، تجربه مجدد «و آمیختن چنین تجاربی در آگاهی فعلی خود» در تماس با قرار میگیرد. در واقع درمان جویان با کارهای ناتمام مربوط به گذشته خود وارد درمان می گردند که می توانند به لحظه حال اورده شده و به نحو فعالی بر روی ان کار شود؛ مشاوره و روان درمانگری گشتالت به عنوان رویکردی که بر اگاهی مبتنی بر حال و یکپارچگی ذهن و بدن و احساسات متمرکز است، به انسان کمک میکند اکنون را عمیقاً تجربه کند و از افکار و احساسات و اعمالش آگاهی یابد. آگاهی در گشتالت درمانی، به معنی تأمل و تفکر درباره خود نیست؛ بلکه بر آگاهی فرد از ارتباط با خود و دیگران و جهان تأکید کرده و سعی می کند موانع این آگاهی را از سر راه بردارد.

صرف نظر از تجارب گذشته، آنچه از اهمیت برخوردار است، تعبیر «اینجا» و «اکنونی» درمان جویان از آن تجارب است. نظریه گشتالت دریافته است که درمان جویان به قطعه قطعه کردن زندگی خودشان تمایل دارند؛ «پنهان کردن » بخش های نامطلوب یا غیر پذیرفتنی از خود هشیار، هدف نهایی درمان درآمیختن این بخش ها و حرکت به سوی استقلال، بالید گی و خودشکوفایی است. بسیاری از رویکردها به درمان به شدت متکی بر تعبیر درمانگر است، پرلز مروج این مفهوم بوده است که فقط درمان جو است که می تواند آگاهی خود را به نحو مؤثر تعبیر کند. این رویکرد بر مسؤولیت پذیری افراد، کنشگر بودن آنها در رویدادهای زندگی، بهره گیری از فنون آسان سازی احساسات در کار با گروه ها، تشویق به جستجوی پشتیبانی درونی به جای پشتیبانی بیرونی و تشویق برای رسیدن به خودمختاری شخصیت تأکید می ورزد.درمان گشتالت درمان جو با یادگیری تمرکز بر آگاهی و کشف «چه هست» به جای «چه باید باشد» و یا «چه می توانست باشد» اعتماد به خود را می آموزد. این همان رشد مطلوب خود حمایتگری است.

طریق آگاهی، جدایی ها قطعه قطعه شدن هایی که در شخصیت فرد رخ داده است، میتواند مجداً یکپارچه و منسجم گردد. درمانگران گشتالت به یک رابطه من- تو با درمان جویان شکل می بخشند، طی جلسه ها در اینجا و اکنون کار می کنند و از درمان جویان پرسش های چه و چگونه درباره تجارب لحظه به لحظه آنها می پرسند. اتصال یافتن با سایر اشخاص و تجارب زندگی حیاتی درمان گشتالت است. درمانگر در پی ایجاد یک رابطه اصیل، تسهیل آگاهی درمان جو و درگیر کردن درمان جویان در تجارب گشتالتی است. فریتز پرلز مفهوم «صندلی داغ» را معرفی کرد؛ یک تجربه داوطلبانه که در آن تمرکز درمانی بر یک عضو واحد است درحالی که اعضای دیگر نظاره می کنند.

همچنین فن «صندلی خالی ا» را اتخاذ کرد، فنی که به موجب آن یک صندلی به مثابه یک گروه به کار میرود؛ برای مثال، ممکن است از یک درمان جو خواسته شود شخصی غایبی را بر روی صندلی تصور کرده و با او سخن بگوید سپس یک جای گزینی در نشستن بر روی صندلی صورت گرفته، همان شخصی در نقش شخص پاسخ دهنده قرار می گیرد. درمانگر از بیماران می خواهد احساسات و رفتارشان را تجربه کنند. به عبارتی فکرشان را رها کنند و حسشان را دریابند.


موضوع پیشنهادی تحقیق روانشناسی :

بررسی اثربخشی گشتالت درمانی بر مولفه های هوش هیجانی دانش آموزان